خدمتکار مسیو برژره دختری روستایی بود، و پیش از آنکه به شهر بیاید سالها در کشتزارها و تاکستانها کار کرده بود. او دیده بود که گاهی خشکسالی خوشه های نارس انگور را خشک می کند و تگرگ در چند لحظه حاصل یک سال رنج را از بین می برد ولی این را هم دیده بود که در سال بعد شاخه های نرم تاک جوانه زده و گندم از زمین تگرگ زده سبزتر و شاداب تر به بار آمده است…
زندگی روستایی که زندگی کارو کوشش و شکیبائی است به او یاد داده بود که بر روی این کره خاکی که نیمی از آن افسرده و نیمی دیگر آتتش دان است همه چیز می گذرد و هیچ آسیبی نیست که جبران نشود و هیچ زخمی نیست که التیام نشود…
در رژیم پادشاهی قدیم فرانسه، پادشاه مالک الرقاب و صاحب اصلی همۀ دار و ندار مردم بود و به این دلیل آرم پادشاه بعنوان صاحب اصلی خانه ها همیشه بر روی بخاریها نصب می شد. این است که هر وقت دولت به تگنا می آمد ظروف طلا و نقره توانگران را برای سکه زدن به خزانه می فرستاد و حتی اشیاء نذری و هدیه های کلیسا را تصرف می کرد و بزخم کار می زد.
انقلاب را خالصه خورها در فرانسه راه انداختند و نتیجه انقلاب تثبیت مالکیت و تحکیم منافع متمولین بود.
افسوس که نه سوسیالیست ها که می خواهند دارائی همه مردم را ملی کنند و نه مرتجعین که به هیچ بهایی نمی خواهند به اصطلاح نم پس دهند نمی دانند که معنی ملی کردن برگشت به رژیم قدیم است.